God
that is my life...
  


این را برای کسی مینویسم که روزی دوستم داشت

                    به حرفهام به عشقم به احساسم احترام میذاشت

                                            و با آن نگاهها و حرفها مرا تنها گذاشت

اگر صدسال دیگرم ازم بپرسند عشقت کیست ؟

خواهم گفت : همان کسی که قلبم را مجنون خویش کرد و مرا تنهای تنها گذاشت

 

و من با تمام وجود شکستم ...





نوشته شدهپنج شنبه 4 آبان 1398برچسب:, توسط sarvenaz
  


" این داستان در پی بازدید یکی از خیّرین عزیز موسسه مهرانه از یک خانواده فرو دست و مظلوم بود که به قلم آورده شده و  واقعیست... "

کشاورز درمانده، روز و شب دست به دعا بر می داشت و از خداوند برای محصول اندکی که تمام سرمایه زندگی اش بود تقاضای باران می کرد!
عاجزانه دست به سوی آسمان دراز کرده و از او می خواست تا امسال محصولش بدون آب نماند و خانواده اش از حاصل زحماتش بی بهره نگردند... دخترک معصومش با چشمی گریان و با زبان کودکی دعای پدر را آمین می گفت...
خداوند باران را فرستاد، فراوان هم فرستاد...
امّا پایین تر از خانه حقیرانه کشاورز، خانواده ای دردمند و به دور از چشم اغیار زندگی می کرد!
دعای اجابت شده کشاورز جز بلا، محنت و خرابی برای آن خانواده رنجور حاصلی در بر نداشت!
خانه ای بی سقف...! 
امّا نه!
سقف خانه شان پوشش نایلونی داشت که همسایه ها به آن ها هدیه کرده بودند...
وسایل اندکی که همه شان ارزشی برابر با یک کالای ناچیز را هم نداشت...
و اوج مصیبت این بود که پدر این خانه مبتلا به بیماری سرطان، مادر در اثر کار کردن طاقت فرسا زمین گیر و دارای دو فرزند معلول ذهنی و جسمی بودند.
گویا خداوند تمام خشم خود را بر این خانواده فراهم آورده بود و گردش ناسازگار روزگار این چهار تن را به جای مجازات ستمکاران کیفر می کرد!
آه! همان بارانی که با دعای کشاورز به زمین فرو می بارید هر قطره اش دردی بود که بر ویرانی این خانه می افزود...
ولی...
ولی آهی از این چند تن برنخواست که به خدا شکایتی کنند!
چرا که یارای آه کشیدن و شکوه نمودن برایشان باقی نمانده بود!
لحظه ای تصور نما آن حالت را...
شاهد این صحنه پر از درد چه می تواند بکند!؟ از خدا چه بخواهد!؟ چه بگوید!؟
آیا قطرات اشک می تواند التهاب درونی را خاموش کند!؟ آیا ناله و بغض گرفته این خانواده بی پناه، عرش خدا را می تواند بلرزاند و فرشتگان را به فغان وا دارد!؟
خدایا! ای آفریننده خوبی ها! خوب می دانم در بین این مصیبت ها، چشم به دست انسان هایی دوختی تا با قلب های پُر مِهرشان، کارِ تو را هموار و فرق بین پلیدی ها و خوبی ها را آشکار کنند تا باری دیگر به اشرف مخلوقاتت آفرین گویی...

خطاب:
ای کسانی که در طمع دنیا پرستی و خود پرستی، دیدگان خود را بر این دردها و رنج ها بسته و حق مظلومان را ضایع کرده اید آگاه باشید ناله های دردمند این انسان ها، خوشی های زمانه را به کامتان تلخ و لحظه های بدون آرامش و کابوس های همیشگی را در پیش خواهید داشت.




نوشته شدهچهار شنبه 14 خرداد 1393برچسب:, توسط sarvenaz
  


 خدایا یادت هست؟
دستشو گرفتم آوردم پیشت گفتم من فقط اینو میخوام
گفتی این که خیلی کمه بهتر از اینو برات گذاشتم کنار.
پامو کوبیدم زمین و گفتم من همینو میخوام.
گفتی آخه نمیشه قول اینو به کسه دیگه ای دادم.....




نوشته شدهیک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, توسط sarvenaz
  


چی بگم...

 


آخرين ترفند براي رد نشدن از جلوي حراستِ دانشگاه

 

شکلک یاهو - قرمز - عصبانی        «- - - - - - شکلک یاهو - تفنگ - شلیک





یکی از سخت ترین مراحل تحصیل در دانشگاه همینه ها !!!
  شکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا ساز

 

 

يه روز به استاد گفتم :

استاد يه دو دقیقه اومدیم خودتون رو ببینیم همش که پا تخته ای ؛

     بیا بشین دیگه ! شکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا ساز

کل کلاس له شدن از خنده :))  شکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا ساز

...

              استاد : شکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا ساز

                            بچه ها : شکلک یاهو - رفاقت - عشق

                                            من : شکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا ساز

 

جمعیت جهان = ۷,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰ نفر

اگه خدائي نكرده ؛ گوش شيطون كر ؛ من بمیرم = ۶,۹۹۹,۹۹۹,۹۹۹ نفر

             همه ی اعداد عوض میشه ، قدر منو بدونید…  شکلک یاهو - ok - تایید   ؟

شکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا ساز




نوشته شدهسه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, توسط sarvenaz

                    [تصویر:  ol79ntpm1cyof8bjaq.jpeg]

 

 

تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم..

 باز نه زخم های من خوب می شود...
 نه زخم های تو ...! 
 

تمام ناتمام من با تو تمام میشود...




نوشته شدهسه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, توسط sarvenaz

با یک نگاه بفهمید او چه خصوصیاتی دارد!

 

چهره‌خوانی هنری کهن است که در سراسر جهان شناخته شده و اولین چیزی که در یک چهره توجه شما را جلب می‌کند تقارن نداشتن صورت‌هاست. اجزای مختلف چهره‌ نمایانگر شخصیت فردی و اجتماعی شماست.

چانه: در چهره‌شناسی، چانه نشان‌دهنده صفاتی از جمله قاطعیت، رقابت‌جویی و پرخاشگری است. اگر چانه‌ای بزرگ و برجسته دارید یعنی صفاتی از جمله قاطعیت، رقابت‌جویی و پرخاشگری جزو خصوصیات شماست. اگر چانه‌ای کوچک دارید فردی آرام و صلح‌طلب هستید.

گونه‌ای کشیده و برجسته: به محض این‌که وارد جمعی می‌شوید تمام نگاه‌ها به سمت شما خیره خواهد شد این گونه‌ها، گونه‌های سینمایی نام دارند.

پیشانی بیرون زده: نشانگر تخیل‌گرا بودن و ابتکار در زندگی شخصی شماست.
پیشانی که به سمت عقب شیب دارد: نشانگر حافظه قوی و واکنش سریع به اعمال است.
پیشانی صاف: نشانگر تصمیم‌گیری فی‌البداهه و پذیرای عقاید جدید و متفاوت است.
برجستگی گوشتی بین ابروها: نشانگر اراده قوی، راسخ و همت در انجام امور زندگی است.
برآمدگی استخوانی بالای ابرو: نشانگر احترام به قوانین و مقررات است.

ابروهای پرپشت: نشانه داشتن تفکر مبهم است و این افراد بیشتر شنونده هستند تا این‌که اطلاعاتی به دیگران بدهند.
ابروهای پیوسته: نشانه داشتن تفکر دائم بوده و این افراد در استراحت مشکل دارند.
ابروکمانی: ارتباط خوب با مردم، یادگیری با مثال‌های کاربردی.
ابروهای صاف: برخورد منطقی با امور.
ابروی هشتی: ریاست‌طلبی، درستکاری.

بینی: دقیقا در وسط صورت قرار گرفته و مهم‌ترین عضو است و اولین ورودی برای دریافت انرژی است.
بینی بزرگ: حس ریاست و علاقه به ایجاد تحول.
بینی بلند: نیاز به تسلط بر محیط کار.
بینی کوتاه: توان پایان دادن به کارها و سخت‌کوش.
بینی بلند و صاف: (در نیم‌رخ انحنایی روی بینی دیده نمی‌شود) شیوه کار منطقی و برنامه‌ریزی بلندمدت.
بینی مقعر: (در نیم‌رخ تورفتگی روی بینی دیده می‌شود) شیوه کار احساساتی، نیاز به قدردانی از زحمات.
بینی که (پره‌های باز و عریض دارد): حمایت از عزیزان و نزدیکان بامحبت، تلاش برای موفقیت خانواده.
بینی کوچک: مستقل و حمایت کم از اطرافیان.
بینی سربالا: اعمال صحبت‌های نسنجیده، شنونده خوب.
بینی نوک‌پهن: (نوک بینی پهن و گوشتی) کسب امنیت مالی، مال‌اندوزی.
بینی با نوک گرد: هنردوست و زیبایی‌طلب.
بینی با نوک نازک: ولخرج.




نوشته شدهسه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, توسط sarvenaz
  


به من می گفت: انقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر، میمیرم... باورم

نمی شد... فقط یک امتحان ساده به او گفتم بمیر... سال هاست در

تنهایی پژمرده ام... کاش امتحانش نمی کردم...




نوشته شدهپنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, توسط sarvenaz
  


موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم، موقعی که نگات

کردم ترسیدم باهات حرف بزنم، موفعی که باهات حرف زدم ترسیدم

نازت کنم، موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم، حالا که

عاشقت شدم می ترسم از دستت بدم




نوشته شدهپنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, توسط sarvenaz
  


ترسم از بی رحمی شب نیست،ترسم از دلتنگی فرداست******
هزاران بار شکستم و دیدم که باز هم عاشق هستم، اگر بی پروا بدنبال تو بودم، اگر ناله های شبانه ام بیصدا بود تا تو خواب آرامی داشته باشی، باز دیدگانم تو را جستجو میکند، و دل کوچکم هراس دارد که مبادا روزی برسد که تو روی از من بگردانی، دعاهای شبانه ام فقط و فقط برای وجود تو نازنین توست، اما تو چه میدانی از شب گردی ها و پرسه های عاشقانه ی من؟ کاش بودنت بودن بود و رفتنت رفتن! مرا ببخش که باز هم از تو مینویسم، آخر دغدغه ای جز تو در روزگار من نیست!




نوشته شدهپنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, توسط sarvenaz

 قلب من یک جاده تاریک بود / با تو قلبم کلبه پیوند شد / اشک هایم مثل نیلوفر شکفت / حاصلش یک اسمان پیوند شد




نوشته شدهسه شنبه 27 تير 1391برچسب:, توسط sarvenaz
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.